بسم حق... بسم محمد... بسم سلطان نجف
سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف
تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف
"گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می دمد خورشید از چاک گریبان نجف"
مرتضی انداخت با یاری زهرا سفره ای
بین صحرا، بین دریا، در ثریا سفره ای
پهن شد در عرش، نزد حق تعالی سفره ای
"سفره مولاست گر پهن است هر جا سفرهای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف"
تشنه ایم و دست از کوزه کشیدن کار ماست
صبح تا شب سختی روزه کشیدن کار ماست
از طعام دیگران پوزه کشیدن کار ماست
"دور تا دور حرم زوزه کشیدن کار ماست
میشود نوح نبی وقتی نگهبان نجف"
بی ولای مرتضی نیت نکردم هیچ وقت
جز برای مرتضی خدمت نکردم هیچ وقت
در نجف احساس غم... غربت... نکردم هیچ وقت
"آرزوی دیدن جنت نکردم هیچوقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف"
می شود ذکر قنوتش یا علی و فاطمه
منتهای حاجتش تنها علی و فاطمه
کار دارد در دو عالم با علی و فاطمه
"نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف"
در قنوتم، در میان ربنا اغفرلنا
دیده ام افتاد بر انگشترم بین دعا
زیر لب با چشم تر خواندم همین یک بیت را
"به قنوت ما نمیآید عقیق هیچ جا
میخرم انگشتر از ملک سلیمان نجف"
در دو عالم عبد دربار بتول و حیدریم
سالیانی هست سربار بتول و حیدریم
شاکر الطاف بسیار بتول و حیدریم
"ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف"
هستی الله در هست حسین است و علی
خلقت عالم همه پست حسین است و علی
هر دل آزاده ای مست حسین است و علی
"رزق آب و نان ما دست حسین است و علی
سالها خوردیم آبِ کربلا... نانِ نجف"
از نفس هایم دوباره آه دارد می رسد
وقت دیدار گدا و شاه دارد می رسد
بوی عطر سیب ثارالله دارد می رسد
"نیمه ی ماه رجب از راه دارد میرسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف"
شاعر : محمد جواد شیرازی
- چهارشنبه
- 18
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 4:9
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد جواد شیرازی
ارسال دیدگاه